![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
وقـتـش رسیـده تا به بـیـانم تـوان دهید این حرفهای مانده به دل را زبان دهید تا مـیـوۀ رسیـدۀ مـضمـون به ما رسد قدری درخت واژۀ تـان را تکـان دهید حالا که مـاه آمـده پـیـدا ترین شده ست یوسف ترین رسیده و زیباترین شده ست شعبان برای ماست گواراتر از رجب شیرین تر است شهدِ لب یارم از رطب عـرض ارادتـم به ابـاالـفـضـل بـارهـا بُـرده مـرا به جـرگـۀ بـیاخـتـیــارهـا با این که با اصالت و ارباب زاده بود یک عمر چون رعیّت این خانواده بود مـا جـز خـدا به غـیر تـوکـل نمیکنیم ما جـز به اهـل بیت تـوسـل نمیکـنـیم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
شام ما را سحر رسید امشب آسمان را قـمـر رسید امشب عـشـق ایـنـجـا قـدم قـدم آمـد بنـویـسـیـد او ابـا لأدب است او به خلق تمام ما سبب است در کرمخانه کار او بذل است ذکـر هـر روز ما ابـوفـاضل دردهــا را دوا ابــوفــاضــل عالمی غرق در جمال تو باد مـرد مـیـدان مـا جـگـر دارد رزم حـیـدر در او اثـر دارد کیست او؟ اینقدر مثال علیست آمـده اقــتــدا بــه یــار کــنــد لشگر کـفـر تـار و مـار کـنـد بـیـن میـدان رزم شد غـوغـا ای دلـیــر نـبــردهـا عـبـاس غـیـرت شـاه کـربـلا عـباس گرچه دستی نمانده بر تن تو
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
خدا با تو وا کرده درهای خود را به گِردت دوانده قمرهای خود را چه نور عظیمی چه شاه و وزیری زمانی که میدان نفس گیر میشد زمانی که لشگر سرازیر میشد تو سلطان میدان درآن زَمهریری به میدان رسیدی و عالم به پا شد که با تو خـدایِ مجـسّم به پا شد تو مانـند مولایـی و در غـدیـری اگر بـار دیـگـر قـدم را بکـوبی بـهـم دستـگـاه سـتـم را بکـوبـی الا نـور عـیـنی و بـدرالـمُـنـیـری امام سجاد علیه السلام خـدا آرزویِ عـلـی را بـر آورد حسن بوسه زد از لبت شِکَّر آورد تو حُسنِ قـدیـمی و خیـر کـثـیری اگـر ما به یـادت اگر یـادِ مـایی تـو آرامـش حــیــدرآبــاد مـایـی تو ایـرانـی و قـبـلـۀ این مسیـری کـشـیـدم بـرای تـو کــربـبـلایـی شبیه نجف صحنِ ایوان طلایی کـشـیـدم خودم را فـقـیـر فـقـیری اگر عـمهات تکیه گاهت نمیشد اگر بیـنِ آتـش پـنـاهـت نـمیشد تو جان داده بودی زمانِ اسیـری
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
حـیـدری در خـانـۀ حـیـدر به دنـیـا آمده یا که امشب حمـزهای دیگر به دنیا آمده ای فـدائـیـان دربـار حـسین و مـجـتـبـی چشمتان روشن که سر لشکر به دنیا آمده ای پریشان، ای گرسنه، ای گرفتار، ای فقیر الـــســـلام ای زادۀ آزادۀ اُمُّ الــبــنـــیــن ای مـسیـح سـفـرههای سـادۀ اُمُّ الـبـنـیـن دشمنت هم دست خالی برنگشته از درت تو که هستی؟ که علی زد بوسه بر دستان تو تا ابـد هـم اولـیـا هـم انـبـیـا حـیـران تـو ای ابالغـوث، ای ابـالقـربه، امیر عـلقـمـه ای ستون کربلا، ای قرص مهتاب حسین حضرت صاحب علم، ای یار نایاب حسین اعتقادم این بُوَد فردا که روز محشر است ای که لب تشنه ترین سقای این دنیا شدی با همه نیروت حـامیِّ بنی الزهـرا شدی تا خـبـر پـیچـیـد افـتاده عـموی خـیـمهها
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
دلهای عاشق حلقه بر در دارد امشب بـاران لطافت مثل کـوثـر دارد امشب مـردی بـه بیهـمـتـایـیِ دریـا مـیآیـد بـهـر حـسـیـن بـن عـلـی سـقـا مـیآیــد امشب شب شور و شب ذکر و نماز است امشب به سوی آسمانها راه باز است از رأفتش رحمت همی میریزد این مرد از زلف هایش راه شب میریزد این مرد بـایـد خـدا در وصف او قـرآن بسازد یا بلکه تـندیسی خود از ایـمان بسازد او آمـد و مـهــتـاب را بـیآبــرو کـرد مـاه رخـش را آسـمـانهـا آرزو کـرد این مرد یعنی صورت اخلاص ارباب این مـرد یعنی شاخـههای یاس ارباب تـکـیـه زده دنـیـا به دستـان ابـالفـضل جان علی بسته است بر جان ابالفضل تو کـاشف الکـربی، همیشه بینظیری بر خانهات رو کرده امشب را فقیری خـیلی ضریـح با صفـایت دیـدنـی بود آن گـنـبـد و گـلدستـههـایت دیـدنی بود آن روز با مشک و علم… آبی نخوردی شد سینهات لبریز غم… آبی نخوردی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح حضرت عباس علیه السلام
آغاز كردم شعـر خود را با اباالفضل اذن ورودم در غـزل شد يا اباالـفضل مـثـل خـدا، مثـل محـمّـد، مثـل حـيـدر بینقـص، بیمانند، بیهـمـتا اباالفضل
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا ، حضرت عباس و سیدالساجدین علیهما السلام
تا از رخ مـاهِ ما نقـاب افـتاده است از چـشم ملائـك آفـتاب افـتاده است ای مـانده به گرداب گـناهان برخیز كشتی نجات ما به آب افـتـاده است ******************* از سـوره "والـشـمـس"دلم شد آگـاه كه از پی خـورشیـد ز راه آیـد مـاه یك روز پس از حـسین عـبـاس آمد لا حـــــول و لا قــــوّة الا بـــالــلــه ******************* معـبـود عـلـی بـن حـسیـن بن عـلـی مـسـجـود عـلی بـن حسیـن بن عـلی گـفـتم به خـدا زینت عُباد تو كیست فـرمود عـلـی بـن حـسیـن بن عـلـی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح حضرت عباس علیه السلام
یا والقمر! والشمس! مزمّل! اباالفضل! ای قـبـلـه گـاه شاعـر بـیـدل اباالفضل! تو صاحـبم هـستـی و من تنهـا رعیت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح حضرت عباس علیه السلام
عـبـاس عـاشقی است که هـمتا نداشته کس تاب درک عـاشقـیاش را نداشته محـرابِ ابـروان ابالـفضل قـبـله است گـیرم که شهـر، صحـنِ مصلا نداشته از جای مُهرِ روی جبینش مشخص است شب ها بجـز عـبـادت و نجـوا نـداشته عـلامــه بـود، آیـت حـق بـود او ولـی نـزد حـسین، دست به فــتـوا نـداشـتـه باب الحسین گشته و کس جز طریق او راهـی بـه ســوی مـنـزل آقـا نـداشـتـه مدحش همین بس است اگر هم که منصبی جـز نـوکـری زیـنـب کـبـری نـداشـته خُلق و مرام و معرفتش ارث مادری است اُمُّ الـبـنـیـن به وصفِ ادب تـا نـداشتـه یا مرتضی علی رجزش بود وقت جنگ مـثــل پــدر ز واقـعـه پــروا نـداشـتـه چون رعد، بین جنگ سرِ کفر میزده یـعــنـی شـکـار وقـت تـقــلا نــداشـتـه هرکس که سر زده است به کویش نوشته است در خـانـهاش به غـیـر بـفـرما نـداشـته تأثـیر تکّـه نـان سـر خـوان نـذریاش دارُالـشـفـای حـضرت عـیـسی نداشته بـاور اگر نمیکنی... از ارمنی بپـرس طـوری شـفا گـرفـته که حـاشا نداشته حـتـی خــدا بـه قـدر گـدایـان کـوی او شب زنـده دار در شب احـیـا نـداشـتـه رحمت به سائلی که ز دستان باده ریز جز معـرفـت به دوست تقـاضا نداشته میخواستم زبـان بگـشایـم به مـدح او ظـرفـم برای مـنـقـبـتـش جـا نـداشـتـه قبرش چقدر کوچک و تنگ است پس چرا؟! سـقـا مگـر که قـامت رعـنا نـداشتـه؟! گفـتند تشنه بود حسین و...نخورد آب عـباس عـاشـقی است که هـمتا نداشته
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
ای بسته به دست تو دل پیر و جوانها ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها تا عـطـر تو آمـد غـزلـم بـال در آورد آزاد شد از قـیـد زمـانـهـا و مـکـانهـا میرفت فرات از عطش عشق بـمیرد بخـشید نگـاه تو به خـونش جـریـانها مست تو فقط خـیمۀ بیآب نبوده است از دست تو مستند همه مرثیه خوانها مشک تو که افـتاد دل فـاطـمه لـرزیـد خاک همه عـالم به سر تیر و کـمانها این گوشه عمو آب شد، آن گوشه سکینه این بـیت چه باید بـکـنـد در غـم آنها ای هر چه امان نامه ببیـنید و بسوزید این دست رد اوست بر این گونه امانها
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
ای از هــمــه انـبـیـا درودت ای روح ائـمــه در وجـودت عـالـم همه بـر در تـو سـائـل فرزنــد علــی! ابوالـفضائل! شمشیر حسین و شیـر حـیدر سـر تا بـه قـدم حسیـن دیگـر رخـسـار تـو مــاه آل هــاشـم خـود مــیـر سـپـاه آل هـاشـم عشق از نفست وضو گرفته خـون از رُخـت آبـرو گرفته اوصـاف تو بهـترین عـبادت هر روز تـو را شـب ولادت پـایـنـده ز تـوست تـا قـیـامت تـوحـیـد و نـبـوت و امـامـت ایــثـار، چــراغ مـکـتـب تـو دانـش زده بـوسـه بـر لب تو شد عـلم ز دور شیـرخواری با شـیـر بـه سیـنـۀ تو جاری ای چـــار ولـــی مـعــلـم تـو ذات ازلـــی مـــعـــلـــم تـــو در پـیـش تـجـلّــی جــمـالـت حـرفـی نـزدنـد از کــمـالـت تو علم پـدر بـه سیـنـه داری تا عـرش خـدا زمیـنـه داری ای دست عـلـی در آستـیـنت آیــیـنــۀ کــبــریــا جــبـیـنـت تـو تـشـنـه و آب را حـیـاتـی مـصـبـاح سـفـیـنـةالـنـجـاتـی ای قـلـب حـسـیـن حـائـر تـو زهرا شب جـمـعـه زائـر تـو فرزند دو فـاطـمه اباالـفـضل نازد به تو عـلـقـمه اباالفضل تـــو آیــنــۀ خــدا نــمـــایــی تــو پشـت ولــی کـبـریـایــی عــالــم هــمــه یــادوارۀ تــو هــر روز بــود هــزارۀ تــو مــدح تـو کـنـد امـام سـجـّـاد این قدر و شرف مبارکت باد پـرواز تـو در همــه زمانها با خـیـل مـلک در آسـمـانها تـوحـیــد، تــمـام سـیــرت تو سرمشـق هـمـه بـصیـرت تو وقــتـی کـه مـیـان آب بـودی لبخـنـد به تـشـنگـی گشـودی دریـا بـه وفـات آفـرین گـفت در وصف تو آب، اینچنین گفت حـقـا کـه تـو نجــل بوتـرابی لـبتـشنـۀ تـشنـگــی در آبـی دریا ز غمت به پیچ و تاب است داغ لب تـو به قلب آب است تـنهــا نــه ز آب درگـذشـتـی یک لحظه ز جان و سر گذشتی ای ســورۀ آیـــهآیـــۀ نــــور وی صحن و سرات، قبلۀ طور دست هـمـگـان بـه دامـن تـو قــــرآن ورق ورق تــن تــو میـراث شجـاعـتت ز حـیـدر ارث ادبـت بــــود ز مــــادر دنیا به هزار رنگ و نیرنگ بگـرفت ز حیله راه تو تنگ آورد خـــط امـــان بـــرایـت کز جان جهـان کـنـد جـدایت او را ز درت به خشم راندی در یاری دوست جان فشاندی پـیـوستـه حسین را تو دستی تا حشـر بـر او بـرادر استی هـرچند که هـستیات فدا شد دست و سرت از بدن جدا شد روزی کـه امـام عـصـر آیـد بـر خلــق، ره فـرج گـشـایـد میبـیـنمت ای حسین را یار آن روز تویی بر او علمـدار آن روز تـو بـا لوای نصری صاحب عـلم امـام عـصـری "میثم" به ثـنات خـو گرفـتـه از خــاک تـو آبـرو گـرفـتـه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
ای نــور عـظـیـم رسـتـگـاری وی در دل و جان زلالِ جاری ای بـستـه دو دیـده بر دو دنـیا وا کــرده نـگـاه سـوی عُـلـیــا جـنـّات نـعــیــم نـیـّت تـوسـت هـم خُـلـد برین هَـمـیَّت توست ماه از سـحـر تو وامـدار است مِهر از نگهِ تو شرمسار است شب از پر گـیـسوی تو خـیزد از پـلک تو صد ستـاره ریـزد تـوحــیـد ز چـشــم تـو بـبــارد خــورشــیــد ولایـت تــو دارد وقـتی که تو میکـنی مناجـات بر عـرش خـدا کـند مـبـاهـات هـنـگـام قـیـام تـو به مـحـراب دلـهـا شــود از نـمــاز تـو آب از هــمـّـت نـــالـــۀ بــلــنــدت وز دولـت گـیـسـوی کـمـنـدت مـحـراب بـه پـیـچ و تـاب آیـد مَــــه دیــــدنِ آفـــتـــاب آیــــد ای عــالِـمِ غـیـب و الـشـّهــاده وی حـضرت واجب الاطاعَـه حالاتِ تو از عـلی نشان است سجّاده تورا کشان کشان است شـب تــاب عــبـادتـت نـــدارد جـز اشـک، سـعـادتـت نـدارد در راه خــــدا، قــــــوام داری اِقـــدامِ عــلــَی الــــدّوام داری تـزکـیـّۀ نـفـس شـیـوۀ تـوسـت تـطـهـیـرِ نـفـوس میـوۀ توست بـر سـاحـتِ اقـــدس امــامــت تـحـبـیـبِ قـلـوب در مــرامـت ازبس که تو صاحب احترامی بـا پــنــج امــام هــم کــلامــی بـا ایـنـکـه پـیـمـبـری، نـدیـدی ایـن پـنـج امــام را تـو دیــدی ایـــام عــلــیِ مـــرتــضــی را دوران امـــام مــجــتـــبــی را هــمـراه حـسـیـن تــا شـهـادت هــمـراز عـلـی نـه تـا اسـارت آغــوش تــو آســمــان انــجــم بـر دوش تـو بـود امـام پـنـجـم یـا حـضـرت نـافـذ الـبـصـیـره چـشـمـان تو مَحـرمُ العـشـیـره دل را ادب تـــــــو درس داده جـان را دو لب تـو درس داده دانـم ز چـه عـبـد صـالحـی تو زیـرا به حـسـیـن مـادحـی تـو بـیتـو نــتـوان ز یــار گـفـتـن وز رحـمـت کــردگـار گـفـتـن صد خطبه ز مطلب تو میریخت یا سیـدی از لـب تو میریخت در فـضل تو ای ابـوالـفضائـل این بس که تویی علی خصایل گــر شـیـرِ خــدا سـپـر نــدارد هـمچـون تو کـسی پـسر ندارد هـنـگـامـۀ جـنـگ سـرفـرازی شمشیـر به دست توست بازی صــفــیــن بــرای دوسـتــانـت شـد شـاهــد رزم بــی اَمــانـت مسبـوق به سابق است رزمت صیّـادِ دقــایـق اسـت عـزمـت ای ماه به پیش چشم خـورشید صفینِ تو بود خوش درخـشیـد شمشیر تو هر طرف که چرخید تا عـمـقِ سـپـاه خـصم لـرزیـد ای قـالـع قـاسـطـیـن ابـالفـضل وی قـاتـل مـارقـیـن ابالـفـضل ای دشمـنِ مشرکـیـن ابالفـضل وی خـصـم منافـقـیـن ابالفضل وصف تو شجاعت است و هیبت مدح تو اطاعت است و بیعـت مـحــبــوب دل پــیــمـبــرانــی مـحـصـول بـیـوت صالـحـانـی از نـاحـیـۀ پــدر عــظــیــمــی وز مـادریات عجب کـریـمی گـر اُمِّ بـنـیـن تـو راست مـادر زهـراست تو را چو سایـۀ سر با ایـنکـه کـنـیـز آل طاهـاست در مـادر تو شکـوه زهـراست وصف تو هر آنچه بیحساب است از فـاطـمـۀ بـنـی کـلاب اسـت مـانـنـد تـو کـس نـمـک نـدارد بــال و پــر تـو مَـلـک نــدارد ای روح تو چون روان خـیمه دسـتـان تـو سـایـبـان خـیــمــه تـا لحـظـۀ آخـر ای عـلـمــدار بودی ز حـریـم حق نـگـهـدار آنکه ز قـبـیـلهات نـشان داشت از بـهـر تـو نـالـۀ امـان داشت بـس غـم به رخِ عـبـوست آمد اخـلاص به دست بـوسـت آمد ای ســایــۀ تــو اَنـیـس زیـنـب هم صحبت و هم جَلیس زینب تو عـشـقِ تـمـام اهــل بـیـتــی امّــیــد خــیــام اهــل بــیــتــی تـو مـاه مـنــیــر هــل اتــایــی تـو کـاشـفِ کـربِ کــربـلایـی اطراف حـرم چـنان حـصاری از خـصـم کـه واهـمـه نـداری آب آورِ مــن سـقــایــتــی کـن بر تـشـنـه لـبـان عـنـایـتـی کن بیمشک مرو در این هماوَرد گر آب نـشد به خـیـمه برگـرد طـفـلان همه ذکـر تو بگـویـند در زمــزمـۀ عـمـو عــمـویـنـد ای مـاه مـگـو که شـرمـگـیـنـم بـیدسـت نَـیـُفـت بــر زمـیـنـم افـسـوس تـو را مُـجـاب دیــدم )چـشـمـان تو را پُـر آب دیدم( از بس که رخ تو غرق خون است ماه از سر عرش واژگون است ای مـیـر غـریبِ دل شـکـستـه زهـرا بـه کـنـار تـو نـشـسـتـه مـظلـومـۀ عـشق یـاور توست زهـرای شهـیـده مـادر تـوست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح حضرت عباس علیه السلام
كـلید قـفـل مشكـل هاست، عـباس به مردی شهرۀ دنیاست، عـباس مروّت، ریزهخوار خوان لطفش فتوّت، صورت و معناست، عباس حـسین بن عـلـی را عـبد صالـح ولی بر مـاسوا مولاست، عـباس بـه دشـت كــربــلا، آرامـش دل برای زیـنب كـبـراست، عـبـاس بـود بــدر مـنــیـر هـاشـمــیــون كه زیباتر، ز هر زیباست، عباس بـزن بـر دامـنـش دسـت تـوسـل كه در جود و سخا آقاست، عباس اگـر چـه زادۀ اُمُّ الـبـنـیـن اسـت ولیكن مادرش زهـراست عباس
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح حضرت عباس علیه السلام
عمریست که گریان ابالفضل و حسینیم ما بیسر و سامان ابالفضل و حسینـیم گـویـیم بـه آوای جـلـی بر هـمـه دنـیـا ای قـوم مسلمان ابالفضل و حـسـیـنـیم تا اینکه مـداوا بشود این دل پُـر زخـم مـا در پـی درمـان ابالفضل و حسینیم هر دل که پریشان شده دلدادۀ یاریست صد شکر پریشان ابالفـضل و حسینیم با یک نگـه مـادرتـان در همه اوقـات بر سفـرۀ احسان ابالفضل و حـسیـنـیم دیـدیـم که اشک غم او شست گـناهان ما در یم غـفـران ابالفـضل و حـسینیم در مشهـد سلطـان همه در کـربـبلایـم زوّار خـراسـان ابالفـضل و حـسیـنـیم ای کاش ببـینـیم که در یک شبِ جمعه ما زائر و مهمان ابالفضل و حسیـنـیم ما سینه زنان، لطمه زنان، مویه کنانِ کام و لب عطشان ابالفـضل و حسینیم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
دریــایِ دُر از دلِ صـدف مـیآیــد تـبـریکِ سه نور، با شعـف میآیـد خورشید و مَه و ستاره یکجا جمعند عـطـرِ صـلـوات از نـجـف مـیآیـد ********* محمود ژولیده********** شعـبـان مَـه با صـفـای خـاتـم باشد مــیــلاد ســه آزادۀ عــالــم بــاشــد نـذر قـدم حـسیـن و عـباس و عـلـی ذکــر صـلـواتِ مــا دمـــادم بـاشــد ********* محمود ژولیده********** مولا که دو چشم حیدری وا میکرد یک لحظه نظر به هر دو دنیا میکرد امـا گـهِ سِـیـر قامـتـت یـا عــبـاس با گردش سر، تو را تماشا میکرد ********* قاسم نعمتی********** او با تـو که تـمـرین منـظم میکرد تصویر جـوانیاش مجـسم میکـرد امــا عـجـبـا کـه ذوالـفــقـار حـیــدر در پیش غضبهای تو سر خم میکرد ********* قاسم نعمتی**********
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
دریا به وسعـت نگهت چون دچار شد از آبـروی حـیـدریات بـیقــرار شـد وقتی قمر به عرصۀ شب پا نهاده است خجـلت زده ز جـلـوۀ رویت کـنار شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
عشق، امشب خودنمایی میکـند تا سـحـر فـرمـانـروایی میکـند آمـده مـیـلاد مــاهـی بـینـظـیـر مـیرسـد فـرزنـد دلـبـنـد امـیــر ای مسلـمانان گـل حـیـدر رسیـد کـودکـی مانـنـد پیـغـمـبر رسیـد عـطـر و بـوی یـاس، دنـیا آمـده حـضـرت عـبــاس دنــیــا آمــده آمـده عـمــری عـلـمـداری کـنـد لـشـکـر اسـلام را یــاری کــنـد دین خود را برجهان اثبـات کن مجـلس ما را پُـر از صلوات کن این گـل زیبا، ابوالفضل علیست خوش قد و بالا ابوالفضل علیست جـلـوۀ مـاه بـنـی هـاشم نکوست او بـرای اهـل ایـمـان آبـروست بـا مـرام و بـا کـمـال و بـا ادب خدمت مولای عـالم روز و شب حضرت عـبـاس، مـاه عـالـمیـن ای که بستی عهد و پیمان با حسین
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
بنفـسی انت ای سر تا قـدم ایـثار و آقایی جـمالت با نگـاه یـوسف زهـرا تـمـاشایی حیا را تا صف محشر حیا از گردش چشمت خجالت میکشد از ماه رخسار تو زیبایی تمام روزها ای کاش بودی چارم شعبان که میکردی تو با خورشید حُسنت عالم آرایی گرفـته در بغـل اُمِّ بـنـیـنت دم به دم گوید که عباس من از روز ولادت هست زهرایی تو ای سر تا قدم غیرت چه کردی در دل دریا که بر لبهای خشکت چشم غیرت گشته دریایی به جز تو ای علی خصلت ندارد هیچ فرمانده مـقـام پاسـداری و عـلـمداری و سـقـایـی تو آن ماه دل افروزی که در جمع بنی هاشم به دنبال سرت خورشید کرده راهپیمایی تو هم باب المراد عالمی هم اشجع و الناسی تو عباسی تو عباسی تو عباسی تو عباسی بنفـسی انت ای دست علی در آستـین تو شجاعت سجده آوردست بر خاک زمین تو کیم من تا فدایی تو گردم ای که در وصفت بـنـفـسی انت فـرمـوده امـام راستـیـن تو از آن رو سجده میبالد به خود تا دامن محشر که نقشش مانده ای روح عبادت بر جبین تو سزد بر خود ببالد تا قیامت ظهر عاشورا به یاد دست و تیغ و حمله فتح المبین تو امامت پیش رو خیزد ادب پشت سرت آید شرافت در یسار تو شجاعت در یمین تو تو آن عبد خداوندی که در دامان گهواره تـولای حـسین ابن عـلی بـودست دین تو اگر اذن شهـادت میگرفتی از امام خود به دشت کربلا خون می گذشت از صدر زین تو درود تشنگی بر لب سلام آب بر خاکت که گردد تا قیامت بحر، دور تربت پـاکت سلام الله بر دستی که با آن در صف محشر شفاعت میکند از شیعـیان صدیقۀ اطهر اگر زهرای مرضیه تو را فرزند خود خوانده یقین دارم به فرزندی قبولت کرده پیغمبر سزد جبریل هنگام نبردت ظهر عاشورا برآرد از جگـر پیوسته فریاد هو الحـیدر تو داری از امیرالمومنین ارث شجاعت را تو بُردی از همان اول ادب را ارث از مادر تو و بابت امیرالمومنین هستید دو ساقی تـو سـقـای بـیـابـان بلا او سـاقـی کـوثـر به غیر از تو که سر نشناختی از پا به موج خون که یک لحظه به راه دوست داده دست و چشم و سر بسا عاشق شنیدم در همه دوران عمر خود خدا داند ندیدم عاشقی را از تو عاشق تر گرفتی چون علم بر دوش خود انگار میدیدم امیر المومنین آورده رو در قلعـۀ خـیـبر نـدیـده دیـدۀ تـاریـخ جـز روز نـبـرد تـو که از یک تن گریزد در صف پیکار یک لشکر چگونه حمله آوردی که دشمن شد ثنا گویت سلام میثم بیدست و پا بر دست و بازویت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
ذکر خیر تو شد و فـطرست اینجا آمد نوکری گـفت حسین، حال دلـم جا آمد بـاز در حـق گـرفـتـار محـبـت کردی با وفا، مثل تو دور و بر من نیست کسی بین مردم به خدا یاور من نیست کسی بستهام گوشهای از دامن لطف تو دخیل تا ابد دور سرت ارض و سما میگردد هر کجا حرف تو شد کرببلا میگردد از جـهـنـم بـدن سیـنـه زنت ایـمن شد به سر زلف تو خوب است گرفتار شدن با تو دارنـد هـمه میـل بـدهـکـار شدن من هـمانـم که مـریـد قـمـر عـلـقـمهام آن جماعت که درِ خـانۀ تو پیـر شدند همه آنها که به لطف تو نمک گیر شدند عاقبت با تو فقط ختم به خیر است آقا ای هـمـه شـورم و آرام و قــرارم آقـا احـتـیاجـی به کـسی جـز تو نـدارم آقا نـشـده ثـانـیـهای نـیـزه، ز یـادم بـبری انا سائـل انا مدیـون و غـلام بن غـلام سالها در همه جا از تو فقط بُردم نام خانۀ قـبـر مـرا با نـظـری روشن کن من پـریـشان تو ای پـادشه عـطـشانـم تا دم مـرگ عـزادار غـمت مـیمـانـم بـیکـس و یـار ترین شاه ابـاعـبـدالـلـه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
چه نسیمى ست که امشب همه جا آکنده ست چه هوایى ست که از شوق پُر از لبخند است شـبِ جـبـریـل درِ خـانـۀ مـولا سـر شـد این پسر قامت مـولاست قـیامت کرده دل ما را به خـدا یکسره غارت کرده مـژهاش سـرو بلـند یست به طـوبى رفته مُـرده نـامـش ببـرد یکـسره رو میآید تا که نـامش ببـرم بغـض گـلـو میآیـد بیجهت نیست که او خـونِ خداوند شده چه کسى پُر کند این ساغـر مینایى را در تو دیـدیم مسیحـایى و مـوسایى را حرمت عرش معلاى خدا نیست که هست چِقَـدَر فـاصله را تا به خـدا کم کردى شاخۀ خشک درختم که تو تاکم کردى این چه سِرّیست که از دم همه دلها بردى تو شدى آیـنهاى از گِـلِ سلـطان نجف در جـمالت شده پیـدا رخ جانان نجف حق بـده شـوکـت تو سـیـر تـمـاشـا دارد تو که زیرِ قـدمت عرش معـلّى دارى جَـدّ و آبـاءِ چـنـین مـرتـبـه والا دارى پس بگو از چه سرت را سر نى ها بستند؟ مـادرت آمد و در گودى گودال حسین تن تو دید شده زخمى و بد حال حسین ساربان رحم نکرد از بدنت غارت کرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
ای قـبـلـۀ عــوالـمِ بـالا حـسـیـن جــان ای شُعـله شُعـله آتشِ دلهـا حسین جان یک واژه است عزتِ دنیا حسین جان هرچه به دل به سینه به سَر داشتی علیست ذکری که در تمامِ سحر داشتی علیست چشمِ تو گَشت و از همه ما را خطاب کرد لـطـفـش بلـند بـاد که کـارِ ثَـواب کرد آشفـته زُلـفم و تبِ طوفـانـم آرزوست کـنعـانم آرزوست سُـلـیـمانم آرزوست مست است آنکه بر درِ میخـانه ایستاد مـرد است آنکه تا تَـهِ پـیـمانـه ایـستـاد تو می رسی و با تو خـبرها یکی یکی لبـخـنـد میـزنی به پـسـرها یکی یکـی شـعـرم رسـیـده است به اَبـیـاتِ آذری هَـر کـیـم اِلَـر مَحـضَـرِ آقـامَ نـوکـری مـا پـیـر می شـویم شـبـیـهِ حـبـیـبِ تـو شبهای جمعـهایم پُـر از بـویِ سیبِ تو
: امتیاز
|